۸. کودکی آیت الله / محمد جواد فاضل دربندی
- مدیر سایت
- بازدید: ۱۷۵۸
روزگاری که ایشان به مکتب می رفتند و پدر را هم از دست داده بودند رسم چنان بود که هنگام ظهر و وقت نهار ،کودکان غذایشان را بر روی هم ریخته و با هم می خوردند اما او به کناری رفته و جداگانه غذایش را می خورد و هرچه دیگران اصرار می کردند که ایشان هم با آنان غذا بخورد نمی پذیرفت و می گفت : شاید پدران شما راضی نباشند که من از غذایتان استفاده کنم . روزی بچه ها غذای او را برداشتند و بر روی غذای خود ریختند تا مجبور شود با آن ها نهار بخورد ، ایشان آن روز نهار نخورد و در خوراک آنان شرکت ننمود.
از پسر عموی ایشان نقل شده است که «در سنین کودکی با هم به مکتب می رفتیم . من برای کوتاه شدن راه از میان کشتزار ها می گذشتم و هر چه به ایشان اصرار می کردم که شما هم به دنبال من بیایید، او نمی پذیرفت و می گفت : شاید صاحبان آن ها راضی نباشند ما از مزرعه ی آن ها عبور کنیم و لذا دیرتر از من به مکتب می رسید و مورد اعتراض معلم قرار می گرفت و او هم علت اصلی دیر آمدن خود را نمی گفت.»
او مرحوم آیت الله حاج سید محمد رضا گلپایگانی شد.