۱. اندر مظلومیت وفا / سید محمد جواد مرتضوی
- مدیر سایت
- بازدید: ۱۷۰۵
به مناسبت سالگرد درگذشت «کارگزار باوفای نظام جمهوری اسلامی» حضرت آیت الله العظمی هاشمی شاهرودی رحمة الله علیه
«ایشان استادی بزرگ در حوزه علمیه قم و کارگزاری با وفا در مهم ترین تشکیلات نظام جمهوری اسلامی ...بودند».
( قسمتی از پیام مقام معظم رهبری مدظله العالی)
واژه وفا و هم خانواده هایش را زیاد شنیده اید؛
شاید احتمال نمی دادید که این واژه مظلوم باشد اما اگر کمی صبر کنید پرده از چهره ستمدیده این واژه و خانواده اش بر می افکنیم؛
در شرایط عادی و سکون این واژه اصلا خودنمایی ندارد؛
باید شکیبا بود تا در شرایط اضطراری و حالات بحرانی شاهد رخ نمودن آن باشید
در این حال است که مردمان را در دو راهی ماندن و رفتن، در دسته هایی متفاوت نظاره توان کرد؛
افرادی رفتن و ماندنشان چندان تفاوتی ندارد؛ انگار نیستند و بهتر است بگوییم گویا اصلا نبوده اند!
بعضی می مانند چون جایی را ندارند که بروند...
برخی نمی روند چون پای رفتن ندارند!
برخی هم می توانند بروند اما می مانند؛
اینان خود دو گونه اند؛
برخی می توانند بروند اما می مانند چون از ایشان می خواهند که نروند.
بعضی نه بهتر است بگویم کسانی می توانند بروند اما می مانند در حالی که به ایشان نه تنها نمی گویند: «نرو!» بلکه می گویند تو هم اگر بخواهی می توانی بروی ها...!
خب کمی در باره ایشان بگوییم؛
این ها، همان هایی هستند که بعضی و برخی نیستند؛ «خیلی کسی هستند». در رفتن و ماندنشان خیلی تفاوت معامله است؛ سر رفتن و ماندنشان، رفت و آمدها می شود.
برخی، آن ها را به عواقب ماندن تهدید می کنند و به اصطلاح اعمال زور!
برخی برای رفتنشان «امان نامه» می آورند و به عبارتی اجرای تزویر!
و برخی برخی ترها وقیحانه سرِ قیمت آن ها چانه زنی می کنند و به دیگر سخن، وعده زر.
این ها، همان هایی هستند که یک تنه سپاهند وبه تنهایی ملت.
و آن هایند «وفاداران».
ایشان نمی روند چون روی رفتن و یا بهتر بگوییم دل رفتن ندارند؛ چون دل دیدن تنها ماندن «کسی» را ندارند؛
اگر بخواهی همه ی وجودشان را بلرزانی سخن از رفتن بزن؛
خب حالا دیدید واژه وفا چه قدر مظلوم بود؟!
حالا دیگر می دانی وقتی می شنوی «وفا» را و هنگامی که می بینی «وفادار» را با خود و با دیگران بگویی:
زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت (حافظ)
اکنون اگر واژه گزین ماهری باشی به هر کس و ناکسی باوفا نمی گویی!
و اگر سخن شناس حکیمی این صفت را در مورد کسی به کار برد، توقف می کنی و قامت انسانی بزرگ و بزرگوار را به نظاره می نشینی.
آری
سخن از مظلومیت وفاست و
ظلم به این صفت و ستم به موصوفان به آن است که وفا را فقط به مفهوم، تعریف کنی و وفای مجسم را نشان ندهی!
آری؛
وفا یعنی عباس...!
اوست که از زبانش سروده شد:
پیر پیمانه کش من که که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان (حافظ)
و اوست که از زبان مولایش سروده اند:
حدیث مهر و وفا نا سروده می ماند
مگر که دست علمدار ما قلم گردد (پروانه)
به جاست چند سطر زیارتش کنیم:
سَلامُ اللَّهِ وَ سَلامُ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِينَ وَ جَمِيعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الزَّاكِيَاتُ الطَّيِّبَاتُ فِيمَا تَغْتَدِي وَ تَرُوحُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ... (زيارت حضرت ابالفضل العباس عليه السلام)
آری
این چنین نه
آن چنان است که عباس می شود ابوالفضائل و باب الحوائج.
و باید با همه وجود او را ستود و سرود که:
قربان وفاتم به وفاتم گذری کن
تا بوت مگر بشنوم از رخنه تابوت (عباس صبوحی)
این جاست که ناثر واژگان پراکنده، ناظم صفوف آن ها و شاعر و مداح می شود و همه با هم سینه می زنند و دم می گیرند که:
ابالفضل با وفا علمدار لشگرم
مه هاشمی نسب امیر دلاورم
تقدیم به او که حقیقتا وفادار و عاشق سقای با وفا بود و ...
ع . ن رزقه الله شفاعته
نویسنده: سید محمد جواد مرتضوی