مقدمه

در باب ضرورت برنامه نیازی به سخن نیست. امام صادق (ع) فرمودند: «ثلاثٌ یَحجُزنَ المَرءَ عَن طَلَبِ المَعالی: قَصرُ الهِمَّهِ، قِلَّهُ الحِیلَه وَ ضَعفُ الرَّأیِ.[۱]»
بحث ما «کثرة الحیلة» (تنوع گزینه‌های برنامه‌ریزی) است.
تلقی رایج از برنامه این است که برنامه باید فهرستی از فعالیت‌ها بدهد و هر یک را در باکس‌های زمانی خاص چنان میخکوب کند که خیال شخص از کاری که در آن نقطه انجام می‌دهد راحت باشد.
به حسب ظاهر ما دائماً در حال برنامه‌ریزی هستیم. اما به واقع برنامه نداریم. زیرا یکی از آثار برنامه این است که من در هر زمان خاص خیالم راحت باشد که همین کار را باید بکنم. اگر من به این ثبات و سکون نرسیده باشم معلوم می‌شود که برنامه ندارم. پشت میز کار به فکر کارهای دیگر هستم. در کلاس درس به فکر پرداخت قبض و…. معلوم است که برنامه ندارم. استادی می‌گفت:‌ موقع غذا خوردن غذا بخورید. نه هزار کار دیگر…

اما برای برنامه‌ریزی دو طریق وجود دارد: «برنامه‌ریزی منابع محور» و «برنامه‌ریزی مأموریت‌گرا»

❎ برنامه ریزی منابع‌محور

برنامه‌ریزی منابع محور، شیوع زیادی دارد و منشأ دسته‌ای از آسیب‌ها شده است. ولی معمولاً این آسیب‌ها ریشه‌یابی نمی‌شود.
برنامه‌ریزی منابع محور این گونه است که فهرستی از فعالیت‌های خوب و لازم نوشته شود و بعد زمان از آن پر شود. در مرحله اول می‌گوییم چه چیزهایی خوب است (مطلوبیت)؟ مکالمه عربی، آثار شهید مطهری، حفظ قرآن و…

در مرحله بعد پرسیده می‌شود که هر یک چقدر خوب است (حد مطلوبیت)؟ معمولا در این جا اختلاف نظر پدید می‌آید. اگر فرض کنیم که این اختلافات حل شود هر یک از این مطلوبیت‌ها، پمپاژ دغدغه است و گیرنده‌های ما هم آماده است برای جذب آنها. بدین ترتیب زندگی ما پر از دغدغه می‌شود. قواعدی هم هست که این دغدغه‌مندی را توجیه می‌کند از جمله این که طلبه باید جامع باشد و چرخی در همه علوم و مهارت‌ها زده باشد.

نتایج برنامه‌ریزی منابع محور

۱) سرگردانی: نتیجه کار پس از سال‌ها این می‌شود که در دل این بایدهای فراوان که همه‌ چیزهای خوبی‌اند سرگردانی پدید می‌آید. این بایدهای فراوان، مطلوبیت‌های سرگردان‌اند. زیرا در این نظام همه چیز مطلوب است. از طرفی نیز همه که حاصل شدنی و تحصیل کردنی نیست. پس همه نامطلوب‌اند!

۲) خروجی کم و محصولات دیرهنگام: معمولا بعد از سال‌ها که این رویه ادامه می‌یابد کلی کار عقب مانده و ناتمام و کلی آرزوی ناکام پدید آمده است که عمری برای رسیدن به آن وجود ندارد. شهید مطهری می‌گوید من نوابغ زیادی را در حوزه دیدم که هیچ نشدند. در عوض آدم های متوسطی را دیدم که جزو ارکان شدند.

۳) سرگردانی پس از رشد: بعد از آنکه شما چیزی شدید مثلاً متخصص شدید یک سرگردانی پس از رشد هم دارید. منتظر این که فرمانی صادر شود و یک باید و الزامی از سویی پدید آید. در این صورت هر کس مقدم شود و پیش از دیگران برسد می‌تواند ما را بردارد و ببرد و به کاری اختصاص دهد. این سرگردانی است.

۴) دارایی‌های مزاحم: جلال آل احمد در مقدمه کتاب تات‌نشین‌های بلوک زهرا می‌گوید من مشتی یادداشت داشتم که از باب بازیگوشی جمع کرده بودم. زمانی اختصاص دادم که آن را چاپ کنم و هیچ هدفی هم از چاپ آن نداشتم. بیشتر می‌خواستم از شر آن خلاص شوم. بعد می‌گوید عصر ما عصر کارهای متعدد ناتمام است و همه مثل من‌اند!

۵) بی‌نیازی از اتصال به کانون‌های بصیرت: در نگاه «منابع محور» احساس نیاز نمی‌کنید که از کانون‌های بصیرت استفاده کنید. انقطاع نسلی یکی از دلایلش این است. ما به بزرگانمان احتیاجی نمی‌بینیم. همه چیز را تذوق می‌کنیم و همه هم ما را تشویق می‌کنند. مجلات هم چاپ می‌کنند و پول می‌دهند. اجمالا خود را موفق می‌بینیم و نیازی به درس‌آموزی و رشد در محضر گذشتگان نداریم. این سبک زندگی و برنامه‌ریزی اقتضایش این است.
در حوزه این سبک برنامه ریزی بسیار باب است و ادبیات آن هم معمولاً فهم دین است. می‌گویند برای چه به حوزه رفته‌اید؟ برای فهم دین و تفقه و از باب عمل به آیه سوره توبه. این ادبیات ایستا است. این که چه چیزی باید جایگزین این ادبیات شود را بعدا می‌گوییم.
اگر به پرونده عملکرد طلاب نگاه کنید می‌بینید که همه چیز در آن هست. بسته به قدرت توجیهشان همه چیز خوب و وظیفه است. گویا واقع داستان این است که ما از چند کار خوشمان آمده و انجامش داده‌ایم. از آن طرف هم هر که زودتر رسیده ما را برده و به حسب توانمان به کاری گماشته‌است. ما از سوی خود و به صورت فعال بنایی نداشته‌ایم. زمنیه‌هایی پدید آمده و ما را به این طرف و آن طرف کشید. مثل این که شما در بازار ابزارفروشی از هر ابزاری که خوشتان آمد می‌خرید! از بازار که بیرون آمدید در حالی‌که سرمایه‌ها را مصرف کرده‌اید فکر می‌کنید که چه باید بکنم؟! نظر به ابزارها می‌کنید و برای خود شغلی انتخاب می‌کنید. اگر هم متوجه شوید که آن شغل ابزارهای دیگری دارد که شما تهیه نکرده‌اید احتمالاً سرمایه تهیه آن را ندارید و موفقیت شما در شغلتان نیم‌بند خواهد بود. همه کاره هیچ کاره!

✅ برنامه‌ریزی مأموریت‌گرا

در این سبک بر خلاف سبک قبلی که تنها استشمامی از مقاصد به صورت اجمالی وجود داشت، خیره شدن به نقطه هدف وجود دارد… ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْم‏[۲] بر اساس آن نقطه هدف حرکت و عملکرد و نَفَس خود را تنظیم می‌کنیم. همه ما زندگی پرثمری را میخواهیم. سوال این است که ثمر چیست؟ می‌توانیم مطلوبیت‌های خودمان را دسته‌بندی کنیم به فردی و اجتماعی. یا به عبارت دیگر دغدغه فردی و اجتماعی برای خودمان تعریف کنیم. دغدغه فردی ما موحد شدن است. یعنی در ساحت اندیشه، عواطف، عادات و رفتار و سبک زندگی و اخلاق دست‌یابی به شخصیت اسلامی. دغدغه اجتماعی ما هم دست‌یابی به تمدن باشکوه اسلامی و تشکیل جامعه توحیدی است.

اکنون سوال کنیم که کارهای ما چه ربطی به این دغدغه دارد؟ واقع این است که ما با هوس این شعارها زندگی می‌کنیم نه بر مدار آن. چرا؟ چون برنامه ما منابع‌محور است. بنابراین باید این سبک را عوض کنیم.
کار من چه ربطی به نهضت تمدن‌سازی دارد؟ باید قاطعانه معلوم باشد. طلاب و حوزه‌ها باید به سرعت از نهضت تمدن‌سازی مهندسی معکوس قهقرایی کنند و بر اساس آن به وضعیت کنونی خود برسند. حتی در سطح کلان حوزه کوتاهی دیده می‌شود.
شما دو جور بشقاب می‌خرید. یکی را چون بلوری و ارزشمند است روی تاقچه می‌گذارید. این بشقاب نیست. دکور است! یکی دیگر هم در میان نیازهای شما وجود فعال دارد و دائم مورد استفاده قرار می‌گیرد.
الان این گونه است که هر موقع صحبت می‌شود می‌گویند این کتاب درسی را نمی‌شود برداشت. اگر ما قبلاً تعیین کنیم که چه چیزی می‌خواهیم، همان می‌شود. اگر فرض کنیم که این کتاب آن مطلوبیت‌ها را تأمین نمی‌کند به سرعت می‌توانیم از آن دست برداریم؟ محاجه ما باید صغروی باشد یعنی این باشد که آیا این کتاب ما را به آن نقطه می‌رساند یا نه؟ نه کبروی و نه پیش داوری؟
الان این دغدغه در ذهن ما حضور ندارد. به خاطر همین ما شخصیت‌های تمدن‌ساز نمی‌شویم. مقام معظم رهبری از کوره این دغدغه فاصله نگرفته است به خاطر همین هم با دیگران فرق می‌کند.

رسالت تخصصی حوزه

اگر بخواهیم با این دغدغه وارد حوزه شویم باید اولا رسالت تخصصی حوزه را معلوم کنیم. من معتقدم رهبری دینی جامعه رسالت تخصصی حوزه است. این تعبیر تفاوتی ایجاد می‌کند در تعریف‌های ما از حوزه. رهبری، دین و جامعه مفاهیم بسیار کلیدی هستند.
هر کسی که برای پی‌گیری مأموریتی به دنبال مقدماتی رفته است، برایش احتمال این آسیب وجود دارد که یادش برود برای چه رفته بود؟! مثلاً رفته خارج از کشور تحصیل کند بعد برگردد و در کشور فلان نیاز را برآورد. آن‌وقت می‌بینید هر بار که می‌گویند برگرد می‌گوید نمی‌دانید اینجا چه خوب است! خُب خوب باشد! تو برای چه رفته بودی؟[۳]

مأموریت

بعد از تعریف رسالت تخصصی نوبت به خرده مأموریت‌ها می‌رسد. مأموریت چیست؟ شما برای برداشتن این بار مجبورید از تخصص‌های مختلفی استفاده کنید. کار را خردش کنید. من معتقدم رهبری یک گارد است که می‌تواند در همه کارها باشد در عین حال جزو آنان نیست. مثلاً شخص پژوهشگر باشد ولی اندیشه رهبری فکری فرهنگی نسل جوان در او باشد. این شخص چون می‌خواهد مشکل رهبری فرهنگی را حل کند هر سفارشی قبول نمی‌کند و تن به هر کاری نمی‌دهد. ما فقط مدیون کارهایی که امام خمینی کرد نیستیم. علاوه بر آن مدیون کارهایی هستیم که امام نکرد. جاهایی که نرفت و… نبایدها هم مهم است. شما که خدا نیستید که همه کارهای خوب را بکنید!

تقسیم مأموریت به درون سازمانی و برون سازمانی

این مأموریت‌ها را می‌توان به درون سازمانی و برون سازمانی تقسیم کرد. اولی برای خود سازمان است. دومی فلسفه وجودی حوزه است که حوزه برای آن تأسیس شده است. نظیر این که در یک ماشین چیزهایی هست که به کار رفت و آمد می‌آید و چیزهایی که به کار رسیدگی به خود ماشین می‌آید تا بتواند سال‌های سال کار کند.
ما متأسفانه معمولاً از لایه رسالت تخصصی به مأموریت نمی‌رسیم. کار برنامه‌ریزی را باید ادامه دهیم و مأموریت تعریف کنیم. اگر مأموریت تعریف نکنیم «باید» معنی ندارد. باید برای چه کسی و چه کاری؟
برای تعریف مأموریت یک ما لازم است. ما را باید تعریف کرد. چه کسانی؟ رفقای خود را می‌شناسید؟
توصیف این ما خیلی مهم است. ما شؤون متراکمی داریم و نمی‌دانیم. پس از انقلاب بودن، ایرانی بودن، طلبه بودن، در قم بودن، شیعه بودن،… درک موقعیت لازم است.

تیپ تخصصی

بعد از مشخص کردن مأموریت (برون سازمانی و درون سازمانی) باید تیپ تخصصی را معلوم کنیم.
در نگاه منابع محور می‌گفتم من چه تخصصی داشته باشم؟ هدف مطرح نبود. یک تخصص انتخاب می‌کردیم به حسب علاقه و … اما در این نگاه می‌گوییم من چه باری را باید بردارم؟ بعد یک بسته تخصص (یک مشت دانایی و یک مشت توانایی و یک مشت دارایی) لازم دارم. مثلاً اگر می‌خواهم این بار را بردارم باید این سازمان را به خوبی بشناسم. باید بیست نفر همراه داشته باشم. این هنر را داشته باشم و … تنهایی به درد این مأموریت نمی‌خورم! اگر طلبه‌ها گروهی کار نمی‌کنند به خاطر این است که مأموریت ندارند. برداشتن تابوت هم چند نفر می‌خواهد. اما وقتی مأموریت مطرح نیست و تنها بر اساس ذوق و سلیقه و خوشم نمی‌آید حرف می‌زنیم، بهانه‌ای برای عدم همکاری داریم.
ما به طرف مقابل می‌گوییم درس بخوان، بعد پایان نامه، بعد ادامه تحصیل، بعد دکتری، بعد هیات علمی و … اگر بپرسد بعدش چه؟ دیگر جوابی نداریم! باید منتظر شوی تا بازنشسته شوی و بمیری. نمی پرسیم که طرح و نقشه‌ات چیست؟ مأموریتت چیست؟ چقدر لازم داری درس بخوانی؟ اثرت کو؟ چه چیز را داری می‌کاری و چه چیزی را می‌خواهی درو کنی؟
تعریف تیپ تخصصی تعریف نیازهای رشد بر اساس معیارهای واضح است.

 

❇️ آثار برنامه‌ریزی مأموریت گرا

۱) مصمم شدن: ما در حوزه بحران تصمیم‌گیری داریم. تصمیم‌گیری هم به معنی سمت و سو داشتن و هم به معنای محکم بودن و مصمم بودن. به خاطر مشاوره‌های واگرا هر طلبه چند مشورت بگیرد در تصمیم‌گیری سرگردان می‌شود. اگر هم تصمیم بگیرد این قدر ان قلت و قلت شنیده که مصمم نیست و محکم نمی‌ایستد. اما اگر از مأموریت شروع کند، مصمم می‌شود.

۲) شورمندی، درد و حرارت: یکی از دغدغه‌ها این است که انسان بعد از مدتی شور و حرارت و دردمندی را از دست می‌دهد. این به سبک زندگی و سبک برنامه‌ریزی بر می‌گردد. مثلاً زندگی اداری این گونه است. نظام حساسیت‌های کارمندی این گونه است. آدم دردمند می‌گوید آیا در منطقه مأموریت من اتفاقی افتاده است؟ یا هنوز مردم فقیرند؟ اختلاف دارند؟ این دردهای مردم فراموش می‌شود. زیرا طرف مدرک گرفته و زندگی‌اش می‌چرخد. ما راه‌هایی برای حفظ دردمندی باید پیدا کنیم.

۳) استقلال و ثبات: این همان مصمم بودن است به شکل دیگر. در جریان نهضت که مقطعی قبل از پیروزی انقلاب میان یاران اختلافاتی پدید آمد شهید مطهری به نوفل لوشاتو اعزام شد. بعد که برگشت گفت: هر چه مشکل و تزلزل هست پیش ما است. امام هیچ تزلزلی ندارد. امام چهار ایمان دارد. آمن بربه، آمن برسوله، آمن بهدفه، آمن بسبیله، هر چه این انقلاب طول بکشد او از هدفش برنمی‌گردد.

مغنیه که از فقهای معروف لبنان است می‌گوید دردهای جهان اسلام دل مرا پر کرده بود می‌خواستم با کسی مطرح کنم نجف رفتم و از امام وقت گرفتم. سی چهل دقیقه مطالبم را گفتم. امام خوب گوش کرد بعد گفت بله ما مبتلای به مشکلات زیادی در جهان اسلام هستیم ولی این شاه ایران باید برداشته شود و برود. من دیدم که امام به هیچ چیزی غیر از این نمی‌اندیشد. اولش گلایه‌مند شدم و احساس کردم که امام سخن مرا نفهمیده است. این مساله در دل من بود تا ۲۲ بهمن که اعلام کردند امام می‌خواهد دولت تشکیل دهد. آن وقت دیدم که یک کشور در اختیار شیعه است. راهبردی‌ترین اقدام صورت گرفته است. الان این قدر شرمنده هستم از این فکر که در سر من گذشت و از این که احساس می‌کنم در دلم به این مرد جفا کرده‌ام. 

اگر یک مأموریت را انتخاب کنید بعد از یکی دو سال تمرکز روی آن احساس می‌کنید که هیچ کس به اندازه شما در این باره نمی‌فهمد و نمی‌تواند پیشنهاد جدیدی برای شما داشته باشد یا شما را به تردید بیندازد. این استقلال به خاطر تمرکز عمری است. این آدم کسی است که ثبات واقعی دارد نه این که ادای آدم با ثبات را در آورد. به خودش توصیه نمی‌کند که ثابت باش. ادای آدم متین را در نمی‌آورد واقعا متین است.
ما آدمی می‌خواهیم که اگر پروژه‌ای نباشد خودش پروژه تعریف کند و کار را پیش ببرد. آدم متخصص با برنامه‌ریزی منابع محور بعد از این که حکمش منقضی شد دیگر به فکر کار نیست. اما آدم مأموریت‌گرا حکمش هم منقضی شود در این فضا هست. زیرا در فکر زندگی کردن نبوده است در فکر مأموریتش بوده و تا به سامان نرساند از حرکت نمی‌ایستد.

۴) خلاقیت بالا و شکوفایی: برنامه‌ریزی مأموریت‌گرا به خاطر تمرکز، قوه حدس را فعال می‌کند. تمرکز فرمول فعال شدن قوه حدس است. قوه حدس فوق العاده است. دانش همواره مدیون قوه حدس است. اگر ما دنبال زندگی پرثمر هستیم، باید به قوه حدس برسیم. خروجی حوزه باید این دارایی را داشته باشد. «مَن أَکثَرَ الفِکرَ فیما تَعَلَّم أَتقَنَ عِلمَه وَ فَهِمَ ما لَم یَکُن یَفهَمُ[۴]» «کثرت تفکر و تمرکز ظرفیت فکری را بالا می‌برد».

طرح رشد و طرح خدمت

بعد از تعریف مأموریت دو چیز باید روشن شود. طرح رشد و طرح خدمت.
تنها آدم توانمند می‌تواند بار مأموریت‌های بزرگ را بردارد. برای آن هم نیاز به طرح رشد دارد. باید بداند چه چیزهایی لازم است؟ محتوای متنوع و بعد سلسله ترتب آن. طرح رشد باید شما را به توانمندی‌ها برساند.
طرح خدمت: شما باید برای این مأموریت از الان طراحی کنید. البته با بالا رفتن اطلاعات و ارتباطات ممکن است این طرح بیست مرتبه ویرایش ‌شود. اما نقشه را باید آماده کنیم. محرومیت از طرح خدمت! به خاطر این است که دل ما در گرو مأموریت نیست. اینگونه آدم منفعل می‌شود. اساسا آدم منفعل هیچ طرحی ندارد و همه برای او طراحی می‌کنند و رویش سوار می‌شوند!
اگر مأموریت انتخاب شود هم دامنه پژوهش‌ها بسته و محدود می‌شود هم امکان طلبه‌پروری و تربیت کادر وجود دارد. اساساً سه مقوله خدمت باید انجام گیرد: تولید دانش، تربیت نیرو، جامعه سازی.
بنابراین این که به صورت سرگردان کار خوب انجام دهیم بزرگترین اشتباه است. کار مهم اگر بی منطق باشد به درد نمی‌خورد. باید یک مأموریت وسط بگذاریم و به همه چیز دیگر «نه» بگوییم که بتوانیم آن را انجام دهیم.

 ................................................................

پی نوشت:

۱. تحف‏ العقول، ص۳۱۵
۲. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص: ۵۵
۳. رهبری فرمودند: فلسفه وجودی حوزه، مردم و مطالبات مردم است در سطوح مختلف. حوزوی باید این را ببیند. برای این حوزه به پا شده است.
گارد «رهبری» گرفتن (در مقابل گارد «فتوا») سخن جدیدی است که امام خمینی (ره) برای شیعیان و روحانیت داشتند. امام می‌گوید: من از آن مراجع تقلیدی نیستم که حکم کنم و حکمم به جامعه برود. من دنبال حکم خودم می‌روم تا اجرایش کنم. رهبری دینی جامعه گارد متفاوتی است که حوزه باید بگیرد. 
توجه کنید: آیا شما برای سیوطی خواندن باید به سراغ ولی فقیه بروید؟ نه! برای اصول چه؟ نه! برای عرفان و حکمت چه؟ نه! برای آدم شدن چه؟ نه! تقریبا هیچ نیازی به جایگاه پراحتشام رهبری در حوزه نیست! نیاز حوزه هم به ولی فقیه مثل عوام است (راهپیمایی و انتخابات!) اما برای تمام موضوعات موثر در زندگی، از ایشان بی‌نیاز هستند. چرا؟ لِمّ آن این است که حوزویان گارد رهبری جامعه را ندارند اگر تصمیم بگیرید که جامعه را رهبری کنید می‌بینند که هیچ استادی از حوزه به کار نمی‌آید. برای این که در این جهت درست رشد کنند باید تحت نگاه رهبر باشند. این گاردِ متفاوت، بهم ریختگی و آرایش متفاوتی در نظام حساسیت‌ها و نظام تحلیل‌ها پدید می‌آورد. 
شهید بهشتی در باره فهم قرآن می‌گوید جوانان از قرآن استنباط کنند و نترسند. (البته اگر خواستند برداشت خود را به باور خود بیفزایند حتماً با یک اسلام‌شناس مشورت کنند.) زیرا ممکن است مطلب شما را آن اسلام‌شناس برداشت نکرده باشد. شخص در موضع رهبری چیزی از قرآن و اسلام می‌فهمد که دیگران نمی‌فهمند. این گارد تفاوت جدی ایجاد می‌کند.
۴. غرر الحکم: حدیث ۵۷۳٫

 

COM_FARA_COMMENT_YOUR_COMMENT ۰ COM_FARA_COMMENT_COMMENT

captcha