چرا فقه و اصول؟ چرا مکاسب و رسائل؟
- مدیر سایت
- الزيارات: ۶۹۰۸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از سؤالات پر تکرار طلاب پایه ششم، از چرایی اهتمام حوزه به فقه و اصول و کتُبی همچون مکاسب و رسائل است. در عصر حاضر، که به برکت انقلاب اسلامی طلاب می توانند در عرصه های مختلف دانش، به ویژه علوم انسانی نظریه پردازی کنند و حال که دانشگاه های متعدد و مؤسسات آموزشی پرتوان با جذب طلاب پس از اتمام پایه ششم و تربیت آنان، در واقع اساتید برجسته ای برای علوم انسانی پرورش می دهند، چرا می بایست هنوز طلاب در ابواب نسخ شده فقهی و برخی مباحث بی ثمر و غیرکاربردی آن باقی بمانند و فرصت گرانبهای جوانی و سرمایه بی بدیل عمر را در لابلای سطور مکاسب و رسائل و تلاش برای پیدا کردن مرجع ضمیرها و فهم مراد از فتأمل ها و فتدبرها هدر کنند؟ چرا نباید روان شناسی اسلامی، علوم سیاسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، جامعه شناسی اسلامی و.... توسط طلاب تدوین نشود؟ به عبارت بهتر چرا حوزه علمیه به حوزه فقهیه شناخته شده است؟ مگر همه علوم اسلامی در فقه خلاصه می شود؟
سؤال دوم هم این است که اگر هم کسی می خواهد فقه و اصول بخواند و با وجود این همه مجتهد، او هم به مرحله اجتهاد برسد، آیا نمی توان با عبارات ساده عربی و یا حتی فارسی، مباحث مهم فقهی و اصولی را به او منتقل کرد و به جای إن قلت و قلت های فرضی و بی فایده، دوران سطح دو را کاهش داده و به جای متن خوانی، وقت بیشتری برای ابواب جدید فقهی و مسائل مستحدثه گذاشت؟ به عبارت بهتر برای آموختن دانش فقه، چه نیازی به یادگیری و فهم متون فقهای گذشته است؟ افزون بر اینکه اکثر مباحث این کتب در درس خارج تکرار می شود، پس چرا می بایست عمرمان را برای دو بار خوانی تلف کنیم؟
در پاسخ به سؤال اول باید به این نکته توجه داشت که درست است اصولی که در حوزه های علمیه تعلیم داده می شود، به «اصول فقه» معروف است، اما در واقع اصول و روش استنباط مطلق از منابع اسلامی (کتاب، سنت، اجماع و عقل) است، چه در عرصه فقه و چه در عرصه های دیگر علوم انسانی. طلبه تا روش استنباط را به صورت عملی در حیطه فقه تمرین نکند و رجال و درایه و تشخیص روایات صحیح از غیر آن را در خلال مباحث فقهی ـ که علما، فراوان روی آن کار کرده اند و لذا می توان از روش و محصول کار آنان استفاده کرد ـ، به کار نگیرد، هرگز نمی تواند در عرصه های دیگر علوم انسانی وارد شده و نظریه اسلام را استنباط و بیان نماید. حد نصاب آمادگی برای استنباط نظر اسلام در مسائل مبتلی به جامعه ـ اعم از علوم اسلامی و غیر آن ـ رسیدن به درجه اولیه اجتهاد است و آن مترتب بر خوب خواندن دوره سطح و دوره اول خارج می باشد. طلبه فاقد چنین کارنامه ای به هیچ وجه نمی تواند نظر دین را در هیچ فرعی از فروع، استنباط نماید. کسب درجه اولیه اجتهاد تنها با ممارست استنباط در موضوعات فقهی که فقها روی آنها کار کرده اند و محصول کار آنان در دسترس است، امکان پذیر است و لاغیر.
از این رو کسانی که بدون داشتن ملکه اجتهاد وارد کنکاش در علوم انسانی می شوند، تنها می توانند تکرار کننده خوبی برای نظریات رایج ـ که غالب آنها توسط غربی ها پی ریزی شده است ـ باشند. اجتهاد نسبی در فقه و اصول، پیش نیاز ورود به هر رشته ای است که قرار است در آن نظریه پردازی شود و نظر اسلام بیان گردد.
در پاسخ به سؤال دوم باید بگوییم: درست است که مکاسب و رسائل وحی منزل نیست و برخی از مباحث آن نیز در زمان حاضر مورد کاربرد نمی باشد؛ از این رو هر کتاب دقیق اصولی و فقهی می تواند هدف مورد نظر را تأمین نماید، اما باید به چند نکته توجه داشته باشیم:
نکته اول: شناخت پیشینه هر بحث، کمک شایانی به فهم آن بحث می کند. کسی که نتواند با نظریات پیشینیان ارتباط برقرار کند، آن هم در علمی همچون علم فقه، که بیش از هزار سال سابقه دارد، به هیچ وجه نمی تواند در هیچ مسأله جزیی به نظریه حق دست پیدا کند. از سوی دیگر، آراء بسیاری از فقها با قلم و سیاقی که در رسائل و مکاسب دیده می شود، بیان شده است. حال اگر دانش پژوه، فهم قلم آنان را آموزش نبیند، نمی تواند نظریات و نکات دقیق مطرح شده در کتب قدما را درک کند و این به معنای قطع ارتباط با گذشته است. بنابراین نه تنها در دوران سطح، بلکه در سال های اولیه درس خارج نیز می بایست طلبه با متون سنگین فقهی و اصولی دست و پنجه نرم کند.
نکته دوم: همانگونه که دانشجوی پزشکی از همان اول به سراغ جراحی بدن انسان زنده نمی رود، بلکه با جراحی بدن حیوانات و یا انسان مرده، آموزش جراحی می بیند و پس از یافتن تخصص کافی و لازم، به سراغ درمان بیماران و جراحی افراد زنده می رود، دانش پژوه رشته فقه نیز می بایست با تمرین روی مسائلی که هزار سال فقها در مورد آن نظریه پردازی کرده و با دقت های موشکافانه تمام جزئیات آن را بررسی کرده اند، قدرت لازم را به دست آورد تا بتواند در مسائل روز و نوپدید که فقیهی در مورد آن حرفی نزده، با همان دقت نظریه پردازی نماید.
نکته سوم: درست است که بسیاری از إن قلت و قلت ها فرضی است و بسیاری از تشقیق شقوق ها اصلا امکان عملی ندارد، اما ورزیدگی طلبگی با همین دقت ها به دست می آید. طلبه از همان ابتدا می آموزد که هر حرفی را بدون دلیل معتبر نپذیرد و آن را مورد بررسی قرار دهد، تا به اطمینان برسد.
نکته چهارم: در درس خارج، نظریه شیخ در کنار نظریات دیگر تنها به عنوان یک نظریه طرح شده و مورد نقد و بررسی قرار می گیرد، اما در مرحله سطح، طلبه با روش آشنا می شود و نظریه شیخ موضوعیت ندارد.
با توجه به این نکات، روشن می شود که می بایست نگاه طلبه به کتب درسی دوران سطح، نگاه کارگاهی باشد، یعنی طلبه می بایست با دقت با روش اجتهادی شیخ، که روش قطعی فقاهت و مورد قبول و تأیید همه فقهاست، آشنا شود، تا ملکه اجتهاد در او تقویت گردد و بتواند در هر علم و رشته ای نظر واقعی اسلام را استنباط و بیان نماید. چنین مجتهدی می تواند با ورود به جرگه علوم انسانی و مراکز دانشگاهی، بی آنکه خود در آنها هضم شود، نظر اسلام را از دل منابع استخراج و اعلام نماید. ناگفته نماند که با توجه به گستردگی دامنه علوم انسانی و نیازهای روز، تخصصی شدن و رشته ای شدن اجتهاد یک ضرورت است.
مدیریت دوره فقه و اصول
مدرسه شهیدین (ه)
۱۳۹۷/۸/۲۶